Monday, October 30, 2006
پاورقي
سالهاست كه در همان برگ تكراري
تكرار مي شوم
هر سال يكي بيشتر
قصه شمع و تقويم و تولد
تپش دست هاي شاد
و صعود بي صبرانه دود بي صدا ست
تكرار مي شوم
هر سال يكي بيشتر
قصه شمع و تقويم و تولد
تپش دست هاي شاد
و صعود بي صبرانه دود بي صدا ست
...كه ديگربار از شمارش شمع هاي روشن بازم مي دارد
شايد هنوز هم در پاورقي برگ فرداي امروز
.براي تكرار فراموشي جايي باشد
Sunday, October 22, 2006
سازش
هنوز انديشه هايم خشک نشده بود
...كه باد همه كاغذ ها را با خود برد
...كه باد همه كاغذ ها را با خود برد
بال بال بادبادک وار باورهای من
بزودی زمين به رنگ من ميشود
و آسمان درحجم ابرهای باران زا
همه چيز را به گِل می نشاند
...حالا دوباره خشت مي زنم